- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در برگشت به کربلا
قـافـله با کاروانسـالاری زینب رسید خواهری با غصه و اندوه جان برلب رسید قافله بعد از چهـل منـزل اسارت آمده کـاروان در نـیـنـوا بهـر زیـارت آمده کـاروانی که تـمـام راه بودش سلـسـله جای تسکین کعب نی بود و جشن و هلهله کاروانی که بلا پشت بلا را دیده است داغ روی داغ در دشت بلا را دیده است دیده است اینجا پریشان گشتن احساس را علقـمه، دریای خـون افتادن عباس را در همینجا دیده زینب آسمانی تار را یک بدن در قتلگه با دشتی از نیزار را یک بدن بود و هزاران زخم بود و همهمه قـتـلگه بود و صدای نـالـههای فاطمه یک بدن زخمی هزاران نیزه و شمشیر بود پارهپاره پیکری پنهان به زیر تیر بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
ای آرزوی خـفـته به خون ای برادرم این قبر، قـبر توست که باشد برابرم؟ گل چیدهام ز اشک که ریزم به تربتت ای خفته زیر خاک که خاک تو بر سرم ازبس که نیزه خورده تنت پیش چشم من آیـد هــنــوز خــون دل از دیــدۀ تــرم هر چند در فراق، به سر بُردهام، ولی هرگز گـمـان نـبـود که طاقـت بیاورم گلهای باغ سـبـز تو نیـلـوفـری شدند من هم چو غـنچـههای کبود تو پرپرم ای محـرم هـمیـشۀ زینب، بدان هـنوز از ضرب تازیـانـه کـبود است پیکـرم درمـانـدهام چـگـونه بگـویم جـواب او پُرسد اگر رباب که کو قـبر اصغـرم؟ داغ رقـیـۀ تـو مـرا پـیــر کـرده اسـت از خواهـرت مپُرس کجا رفته دخـترم من از مـدیـنه با تو رسـیدم به کـربـلا بیتـو چـگـونه عـازم شـهـر پـیـمـبـرم آتش گرفته است «وفائی» ازاین سخن! وقتی رسم مـدیـنه چه گـویم به مـادرم
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدمهایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاینچنین از عالم و آدم، مسافر ساخته نه فقط قـلب تو، قلب عـالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که میخوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین« هر نگاهش، یک حبیبابنمظاهر ساخته هرکسی، هرجا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عـاشورا، معاصر ساخته کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از فُطرس پر سوخته، مرغ مهاجـر ساخته کاش میدید، آن که رگهای گلویش را برید خون جوشانش، چه دلها را که طاهر ساخته آه! دیـدنها چه کـرده با دل زینب؟ اگر این شـنیدنها، تو را آشفتهخاطر ساخته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
شـنـیده بود شـهـادت طـنین گـامت را چه خـوب داد خـدا پـاسـخ سلامت را پرندهها پر خود را به خونت آغـشتند که هر کجا برسانـند عـطـر نـامت را چه سربلند و صبور آمد از سفر خواهر کـه تـا ادامـه دهـد راه نـاتــمـامـت را صدای خون تو را منتشر کند در خاک به آبهای جـهـان بـسـپـرد پـیامت را کجاست آن که به گریه مدام میخواند کـبـوتـران هـراسان تـشـنـهکـامت را؟ کجاست؟ کاش بیاید به زودی آن موعود بگـیرد ای گـل صد پـاره انتـقـامت را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
کشیدی بر سر و رویم خودت دست عنایت را کشاندی سمت خود، دادی به من پای لیاقت را به پا میخیزم و پا در رکاب جاده میآیم به پای عشق خواهم رفت راه بینهایت را هوای روزگار من سیاه از دود غفلتهاست شلوغیهای شهر از من گرفته کنج خلوت را زمین گم میشود در ازدحام گامهای شوق کم آوردهست جاده این همه شوق زیارت را نشاندی پرچـم هـیهات را بر قـلهٔ عـالـم به پای سر، سراسر فتح کردی قاف عزت را مرام ساقی تو رودها را تـشنهٔ حق کرد که از آن روز میجویند دریای حقیقت را جهان خود را رها کرده؛ به راهت اقتدا کرده ببین لبیکهای فرد فرد این جماعت را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
چنان به چلّه نشستیم سوگ صحرا را که جز به گـریـه نـدیـدنـد دیـدۀ مـا را دویـد در رگ خـواب نـگـاه مـا انـدوه که مثل روز نخـفـتـیم طولِ شبها را تو ای نشسته کنارِ بلـورِ کـوثـر عشق بـبـین به دیـدۀ ما مـوج اشک دریـا را بیا برای خـدا لحـظـهای ز جا برخـیز نگـاه کـن عـطـش اشک آل طـاهـا را تو را در آینه تصویر درد پنهان نیست چگـونـه از تو بـپـوشـیـم داغ پیدا را؟ عبور کرده به هر روز در مسیر سفر دلِ شـکـسـتـۀ مـا وسـعـت دریــغـا را گذشت بیتو به ما لحظههای تلخ امروز بـبـیـن قــضـاوت آئـیــنـهدار فــردا را به پای عشق سپردیم دل به دشت اگر شـدیـم آیــنــه، آئـیـن حـق تــعـالـی را
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را موج لبّیک میرسد از دور، فوج پروانههای حضرت نور عاشقان تو خوب میشنوند آیۀ روشن صدایت را و خدا اینچنین مقدر کرد، که پس از آن همه غریبی و درد پر و بال فرشته فرش کند دور تا دور سرسرایت را اربعین، اربعین دلم تنگ است، آه پای رسیدنم لنگ است همه تن حسرت است آن چشمی که ندیدهست کربلایت را آسمان هم پیاده راهی اوست، مرز مهران، کجاست خانۀ دوست؟ تا که یک گوشه بر زمین بنهم بارِ این بغض بینهایت را
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
پایـان عشق بـسته به آغـاز کربلاست بیسر شدن به عشق خدا راز کربلاست راهی که تا به عرش خدا میبرد مرا قـطعاً مـسـیـر جـادۀ پـرواز کربلاست مائیم و شوق مرقـد ششگـوشه حسین فـاز دل شـکـسـتـۀ ما فـاز کـربـلاست شش گوشه؛ تل زینـبیه؛ صحن علـقمه تصویـری از مثلث اعجـاز کربلاست با یک نظـر به چـهـرۀ زوّار اربـعـین این دل اسیر سوزِ غـمِ سازِ کربلاست هرکس که جزء لشکر سقای عشق شد تحت لـوای فـاطـمـه سرباز کربلاست این زائری که آمده از مصرع الحسین خدمـتگـزار شاه سـرافـراز کربلاست ما را دوباره همنفـس عطر سیب کرد مهمان لطف حضرت شیب الخضیب کرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در اربعین حسینی
پائیـز بودن، بـرگهای زرد میخواهد باران سرودن اشکهای سرد میخواهد زینب فقط درد و فقط رنج و فقط غم نیست از جنسِ ایثار و شَرَف، مهدِ شجاعت بود دریایِ صبر و استقامت، کوهِ غیرت بود تاریخ را سرشار از شورِ شهامت کرد گفتند این زن کیست؟ حیدروار میماند در خطبهخوانی چون علی قهّار میماند گفتند این زن نیست؛ قرآنِ کریم است او پایان کارش نیست؛ اینجا تازه آغاز است از مرگ باکی نیست وقتی بالِ پرواز است از علم و آگاهی و بیداریِ زینبهاست زینب قـرارش رفت امّا باورش هرگز دار و ندارش رفت امّا معجرش هرگز ساکت نخواهد ماند و غیرت یاد خواهد داد حـالا به گـردِ شـمـعِ او پـروانـه میآیند پـروانـههـا دارنـد مـظـلـومـانـه میآیـند از شــام دارد واژه واژه نــور مـیآیــد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
با قـد خـم آمدم اما سـرافـرازم حـسـیـن نیستم پیـغـمبر اما پُر ز اعجـازم حسین کوفه و شامـات را با آه ویـران کردهام دختر خیبرشکن هستم پُر از رازم حسین از سر نیزه حواست بود بر من تا به شام بر تو و بر غیرتاللهیت مینازم حسین ای نــــوای نـــاتـــمـــام آیـــۀ آزادگــی باقی آن آیـهها را نغـمـهپـردازم حـسین پیکر تو رنگ خون و پیکر من هم کبود تو شهید مکتب و من نیز جانبازم حسین تیغ بر من فرصت ابـراز احـساسم نداد لیک جان بر جای این احساس میبازم حسین تا به راهت سر نبازم، ای امیر لشگرم در مسیر سرخ عاشورات سربازم حسین چون توان بیتو بودن را ندارم، روح من در غمت میسوزم و با داغ میسازم حسین کاش بودی تا ببـیـنی تا خـرابآباد شام دخترت را من سپر، او بود همرازم حسین کاش بودی تا برای حـفظ جان کودکان رو به زجر و اخنس و خولی نیندازم حسین سر، نگین، خاتم ز دشمن پس گرفتم خوب من کاش بر زخم تنت قدری بپردازم حسین
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
آقـا ســلام! ایـن گــرۀ کـور وا نـشـد آخـر دوبـاره قـسـمـت ما کـربلا نشد جا ماندم از مسیر نجـف تا به کربلا حـالـم بـد است، درد فـراقـم دوا نشد گـفتم به مادرم که برو حاجـتم بگـیر با گـریه گـفت، جـان امـام رضا نشد هی روبروی عکس حرم، زار میزنم سـهـم کـبـوتـر دلـم، ایـوان طـلا نشد دَرهم بخر دوبـاره و ما را جدا نکن از زائــران یــار، دل مـا جــدا نـشـد شرمـنـده! پای مجـلسِ تو کم گـذاشتم شرمنـده! حـقِّ روضۀ زهـرا ادا نشد دارا حسین، صاحبِ دارالـشفا حسین بیـچـاره آنکه بـر غـم او مـبـتـلا نشد
: امتیاز
|
مناجات اربعینی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تکیه کردم بر همه بر روی دیواری که نیست یخ فروشم یخ فروش اینجا خریداری که نیست! آه! چاه جـمکران، دلـتنگ دیدارم چقدر نامههایم را نبردی پیش دلداری که نیست گر نمیآیـم به چـشم تو همین حالا بگـو من شکایت دارم از این وقت دیداری که نیست دوستت دارم ولی حق میدهم طردم کنی دوستی با عاشقِ بد قول، اجباری که نیست ای کسیکه تا گرفتارم به دادم میرسی به خدا خیلی گرفتارم، گرفتاری که نیست نـوکـرم بر نـوکـرانِ نـوکـرانِ نـوکـرت نوکری ها در قبال لطف تو، کاری که نیست بین عـشاق حـرم گـفـتـم گـنهکـارم ولی زود گفتی صبر کن! اینجا گنهکاری که نیست آبروریزی نشد چون فاطمه فوراً گذاشت دستمال گریه را بر چشم نَمداری که نیست یک خطا کردم هزاران سال راهم دور شد ورنه تا ششگوشه اصلاً راه بسیاری که نیست صحبت از راه است؛ زینب خسته از راه آمده! پیرتر برگشته است از راه همواری که نیست گریه کرد و بر سر و بر معجرخود خاک ریخت با برادر شکوه کرد از کوچه بازاری که نیست گفت امانت را نخواهی، مانده در ویرانهها دخترت دق کرده بعدِ تشت و تالاری که نیست
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
فـرش سـیـاه جـاده نـقـش ردِّ پا داشت آئیـنۀ روحی ترکخـورده جلا داشت راه نـجـف تـا کــربـلا آغــاز مـیشـد بـال کـبـوتـرهـا یـکـایـک بـاز میشد این عشق، مجنون را به لیلا میرساند شاه و گـدا را پـای سـفـره مینـشـانـد موکب به موکب نالۀ جانکاه خوب است با سینه زنهایش شَوی همراه ،خوب است مـا آیـههـای روشـن فـتـح الـمـبـیــنـیم فـرزنـد خــاکـی امـیـر الـمـؤمـنـیـنـیـم اینجا کـسی جـز اشـک دارایی ندارد نـام و نـشـانهـا نـیـز کـارایـی نـدارد شبگریهها بغضگلو را حفظ میکرد با یـار حال گـفـتگـو را حـفظ میکرد این روزهـا از درد مـیبـارم دوبـاره از هجـر تو گـریـه شده کـارم دوباره با قامتی خم خـانمی از حال میرفت تا سمت جسمی درهم و پامال میرفت اهل قُـریٰ بال و پرش را جمع کردند با چه مشقَّـت پیکرش را جمع کردند
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
عــاشـق اما گـنـاه کـارم مـن دل نـدارم، خـدا که دارم مـن رحـمـت الله واسـعـه نـظـری چشمِ دل خون و چشم سر هم تر حـالـم از این نـمیشود بـد تر دل شکـسـتـن هـنر نمیباشد) قـوم و خویش جناب سـلـمانم عــاشــقـی از بــلاد ایــرانــم تو که از حال و روزم آگاهی مـنِ بـیـچـاره بــیـنـوا مـانـدم همه بـسـتـند بـار و جـا ماندم الـتـمـاس دعــا خــدا حــافــظ سخت درگیر و سخت دربه درم آب شد از خـجـالـتـم جـگـرم دسـت نـگـذار بـر دلِ خـونـم مـاه از بین آسـمـان هم رفت شمر و خولی و... ساربان هم رفت اولـین زائـری که جـا مـانـده
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
سرد و ابری، هوای جا مانده سـوز دارد صـدای جا مـانده دلشکسته، به گریه میگُذَرَد تک تکِ لحظههای جا مانده شـوقِ دائـم نـصـیب زائـرها بغض و حسرت برای جا مانده ربّـنـا! روزیام زیـارت کـن خـواهــشِ ربـنـای جا مـانـده شهرِ خلوت، سکوت و تنهایی این شده مـاجـرای جا مـانـده میکِشد آه و سینهاش تنگ است نـوکـرِ بـینــوای جـا مـانـده چـارهای نیست میشود حالا روضههـا کـربلای جا مانده ای رفیقان به مِهـر بردارید! یک قدم هم به جای جا مانده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
هر نفس هر دم برایت سینه خواهم زد حسین در نشاط و غم برایت سینه خواهم زد حسین از منِ عاشق اگر باشد، به رسم نوکری روز محشر هم برایت سینه خواهم زد حسین سالها دست مرا محکم گرفتی دستِکم سالها محکم برایت سینه خواهم زد حسین اربـعـیـن پـای پـیـاده از نجـف تا کربلا پای هر پرچم برایت سینه خواهم زد حسین از تصور کردنش هم سخت میترسم؛ مگو روزگاری کم برایت سینه خواهم زد حسین در نجف در کربلا در کاظمین و سامرا در همه عالم برایت سینه خواهم زد حسین
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رسانده است به لبهای شیعیان، جانها تنی که دوخته شد بر کـفن، ز پیکانها گهی ز بارش اشک و گهی ز بارش تیر سـفـیـنهایست گرفـتار، بین طـوفـانها به روی دست عزیزان خود شود تشییع تـنی نـجـیبتر از گـل به زیر بارانها به دامن کفنش گرچه گل ز خون روئید بر او مـلائکه گـل میبـرد به دامـانها قدح به خون جگر میزند مگر عباس؟ به روی لب بفـشارد ز بس که دندانها حـسین کز غـم او جامه میدرد افلاک چو لالـه از غـم او میدرد گـریـبـانها به سـر سـلامـتـی خـواهـر و برادر او یکی نـیـامـد از آن قـوم نـامـسـلـمـانها تأسّفی که ز یوسف نصیب یعقوب است نصیب زینب کـبـری بُوَد ز هجـرانها یتـیم! هرکه بگرید به درد و داغ حسن شـود به روز قـیـامت قـرین خـنـدانها
: امتیاز
|
مدح و مرثیه امام مجتبی و امام حسین سلام الله علیهما
در هـیأت حـسـیـنم و در هـیـأت حـسن در خـدمت حـسـینم و در خدمت حسن هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن هم رعـیت حـسـینم و هم رعـیت حسن دست کرم حسن شد و احسان حسین شد روح و روان حسن شد و جانان حسین شد قـبله حـسن، مساحـت ایـمان حسین شد از مـلـت حــسـیـنـم و از مـلـت حـسـن در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست آقا: حسین؛ امام: حسن؛ ماسوا: گداست اصل بهشت، سینهزنی پای این دوتاست در جـنّـت حـسـیـنـم و در جـنّـت حسن روح اذان حـسـیـن شد و ربـنـا حـسـن کـشـتی حسینِ فاطمه شد، ناخـدا حسن شـیـرینیِ حـسـین حـسین است یا حسن در "یاحـسین" ریخـته شد لذت "حسن" پیـر نجـف حـسیـنـیه را تا درست کرد زینب گریست، ماتم عُظمیٰ درست کرد زهـرا غذای هـیأتـشان را درست کرد نان حسـین خـوردهام از بـرکـت حسن ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد لبتـشنه را به سمت سبوی حسین بُرد ما را حسن پـیـاده به سوی حـسین بُرد دور حـسـین پُـر شده با رحـمـت حسن یک روح در میان دو تن بوده از قدیم پائـین پـای این دو، وطـن بوده از قدیم صحن حسین، صحن حسن بوده از قدیم پس خاک کربلاست همان تربت حسن یک عمر اشک ریخت، به گریه وضو گرفت از هر مسیر تنگ که میدید، رو گرفت آن گوشوار را که شکـستند، او گرفت این خاطرهست اوج غـمِ غـربت حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اگرچه خلقـت دنـیا ز نـور پنج تن باشد کریم اهل بیت ما فـقـط باید حـسن باشد حسن جان و حسن جانان، حسن ایمان، حسن قرآن بگو ذکر حسن هرجا مجالی بر سخن باشد حسین آقاست میدانم، خود من نوکرش امّا حسن اولاست هرجا که شهید بیکفن باشد چه فرقی میکند وقتی کریمی دوستت دارد گدای پشت در مانده، گدایی مثل من باشد به کاهی، کوه عصیان مرا بخشیده ممنونم ندیدم هیچ آقایی چنین با حُسن ظن باشد شرف دارد بقیع او به کاخ هر سلیمانی شرف دارد به هر سنگی، اگر سنگ یمن باشد همه گفتند حسین و گفت پیغمبر، حسن جانم که باید بعد زهرا و علی، او ممتحن باشد کنار ذکر یامحسن، خدا اسم حسن آورد به آن معنا که پشت در یکیشان خط شکن باشد همانکه هیزم آورده، دو تا دستِ بزَن دارد حسن شد مادری اصلاً که کارش سوختن باشد کنار چادر خاکی به خاک افتاد و بعد آن مقرر شد مزارش خاکی و بیسینهزن باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ما جز به نگاهت به کسی دل نسپاریم در دل گرهی جز سر زلف تو نداریم جز خاک تو بر جای دگر سر نگذاریم بیزمزمهات یکسره بیصبر و قراریم هر لـحـظـۀ ما شـور تـمـنای تو باشد در دیـدۀ مـا شــوق تـولای تـو بـاشـد ای آن که ملک بوده به درگاه تو دائم جـبریل شده بر حرم و کوی تو خادم در عشق نباشد به جز از مهر تو لازم عالم به فدایت شود ای حضرت کاظم محـبـوب خـدایی و منم عاشق رویت گر چه همه را قبله بُوَد روی نکویت ای آنکه جهان است همه تحت پناهت مولای کـریـمی و دلـم هست گـواهت ای کاش شود قسمت من نیمهنگـاهت نـوری و عـدو تاب نـدارد رُخِ ماهت یک لحظه تو را دیدن و پس لذت یک عمر یک لحظه جدایی ز تو و حسرت یک عمر آوازۀ عـشـق تـو بـه افــلاک رسـیـده در سجده سرت یکسره بر خاک رسیده بر سلـسله خونت ز دلی چاک رسیده بـالای سـرت بـانـوی غـمناک رسیده بر جد تو گر نیزه و شمـشیر کـشیدند بر قلب تو از زخم زبان تـیر کـشیدند جز مهر تو در خـاطـرهها یاد نداریم جـز زمــزمـۀ نـام تـو فـریـاد نـداریـم ما غـیـر رضـای تو که امـداد نـداریم جز در حـرمش پـنجـره فـولاد نداریم ما را برسان تا حرم خود ز خراسان از مشهد او تا حـرمت پر بکـشد جان
: امتیاز
|